loading...

آئین مستان

امام حسن,روضه امام حسن,متن مداحی شهادت امام حسن,متن مداحی امام حسن,مداحی شهادت امام حسن,مداحی امام حسن,متن روضه همراه با صوت,متن مداحی همراه با صوت,متن روضه همر

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1750 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3822 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 272 زمان : نظرات (0)

ابی عبدالله میگن هفتاد چوبه تیر از تابوت برادرش امام حسن مجتبی کشید بیرون، نشست کنار بدن، شروع کرد حرف بزنه...گفت:داداش! غارت زده به اونی نمیگن که مالش رو بردند...غارت زده به من میگن که برادری مثل تو رو از دست دادم...
اما این جمله خیلی آشناست، این جمله ما رو می بره علقمه، آخه ابی عبدالله این آخرین باری نبود که تیر از توی پیکر بیرون می کشید، ابی عبدالله آخرین باری نبود که این جمله رو فرمود...کنار نهر علقمه هم اومد، نشست بغل بدن برادرش عباس، یکی یکی این تیرها رو از تو بدن عباسش در می آوُرد، یک مرتبه عباس یه نگاهی بهش کرد... حسینم! خونا رو از رو چشمای من پاک کن..بذار یه بار دیگه ببینمت داداش...اونجام ابیعبدالله این حرفو زد.گفت: داداش غارت زده منم که دارم تو رو از دست میدم....

من امشب میخوام برم کوچه های مدینه، مگه میشه نام امام حسن برده بشه و نام کوچه های مدینه برده نشه...؟!خودش به عبدالزهرا در عالم رؤیا فرمود:این جوری برام روضه بخون: اون روزی که دستم به دست مادرم بود، از کوچه ها رد می شدیم... همچین که جلوی ما رو  اون نانجیب گرفت...همچین که اون نامرد تو گوش مادرم زد، مادر ما یه کمی خودش رو جمع و جور کرد،گفت:...*

 پسرم! من درست می بینم؟
آسمان مدینه دود شده...

گونه ام درد میکند مادر
تو ببین صورتم کبود شده؟

حسنم

تو که دیدی چه ضربه ای خوردم
مادرت را ببین چه مظلوم است

درد را می شود تحمل کرد
تو ببین جای دست معلوم است؟

*میخواهیم بریم خونه، این جوری نمیشه حسن جان!...*

قبل از اینکه به این محل برسیم
خانه از دوردست پیدا بود

جانِ مادر بیین کجا هستیم
خانه ما همین طرف ها بود؟!

حالت از حال من وخیم تر است
ضربه روحیِ بدی خوردی

مادرت را ببخش میدانم
بین کوچه به جای من مُردی

حسنم

حال و روزِ خوشی ندارم من
حال و روز تو بهتر از من نیست

لب ببند و نگو چه رخ داده
روضه ما دوتا به گفتن نیست

روضه اینجا تمام شد شاید
خانه مرتضی ولی روضه ست

اینکه مجبور می شوم مِن بعد
رو بگیرم من از علی روضه ست
ــــــــــــــــــ
به جون مادرم،ازت نمیگذرم
بردار پاتو از چادر مادرم

حیف که قدت ازم، نامرد بلندترِ
برو یه کم عقب ناموسِ حیدرِ

غیرت مگه نداری،حرمتش رو نگه دار
مگه نمی بینی که با سر خورد به دیوار

چه ضربه ای زدی که شکسته زیر ابرو
کُشتی مادرم رو ضربه نزن به پهلو

خونه از این وَره،کجا داری میری؟!
می کشیم تا که دست به پهلو می گیری

مادر تو رو خدا بلند شو از زمین
بگو مدد علی،امیرِمؤمنین

بد زدنت...جلو چشای حسنت
ناحِلَةَ الجِسم شدی،چقدر می لرزه بدنت

من ایستاده بودم،دیدم که در افتاد
حسن ناله می زد،بابا مادر افتاد

تو افتاده بودی، درم روی زانوت
دیدم هر کی رد شد،لگد زد به پهلوت

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 244 زمان : نظرات (0)

فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید
فقط به خاطر خشنودی خدا بخشید

از ابتدا پدرش فکر ما گداها بود
که سفره ی کرمش را به مجتبی بخشید

غریب بود، اگرچه گدا فراوان داشت
کریم بود، بدون سر و صدا بخشید

کریم کار ندارد به اسم و رسم کسی
غریبه را چه بسا بیش از آشنا بخشید

ملامتش نکنید آن که را مدینه نرفت
مدینه زائر خود را به کربلا بخشید

دو ماه گریه برای حسین باعث شد
که رزق اشکِ حسن را خدا به ما بخشید

گمان کنم که دگر مادری زمین نخورد
خدا فقط به حسن این چنین بلا بخشید

گمانِ دیگرم این است که دمِ آخر
به غیرِ قاتل مادر، بقیه را بخشید


صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری 
خبر ز گریه ی عشاق در سحر داری

 به گردن تو فتاده همیشه زحمت من 
ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن 

بگو که ای شه بی کس گدای در به دری
پیام داده به این آستان به خون جگری

 که قبرِ خاکی تو گرچه آتش دل هاست
غریب ماندنِ تو باطنن به گردنِ ماست

 مگر نه اینکه تو در قلب ما حرم داری
 به قلبِ سینه زنان گنبد و علم داری

مگر قرار نشد کمتر اشتباه کنم
برای خاطر عشق تو کم گناه کنم

بکاء ما همه تبدیل بر تباکی شد
مزار تو به دل شیعه خاکی شد

به جای تو سوی آتش شتاب کردم من
به سهم خود حرمت را خراب کردم من

کریم هستی و عالم به تو بدهکار است
تو بی حرم شدی اما، همه حرم دارند

حرم نداری نه، تو حرم نخواسته ای
ز روزگارِ خودت غیرِ غم نخواسته ای

بقیع، سینه زنِ روضه های افلاکیست
بقیع، روضه یِ مکشوفِ چادر خاکیست

*خیلی بی بی حضرت زهرا خوشحال میشه برای حسنش گریه کنی، حسن و حسین کوچیک بودن، با هم کُشتی می گرفتن، همه می گفتند: جانم حسین! دید پیامبر میگه: جانم حسن...
حضرت زهرا هم خیلی حسینیِ... سئوال کرد:بابا جان! همه میگن: جانم حسین! بچه کوچیک رو تشویق می کنند، شما برا چی میگی جانم حسن؟!
پیغمبر یه نگاهی کرد، فرمود: دیدم اهل خانه همه میگن: جانم حسین! سرم رو بالا کردم دیدم ملائکه هم میگن:جانم حسین! دیدم بچه ام حسن غریبِ...*

گلاب یعنی تو، اضطراب یعنی تو
وَ بعدِ فاطمه خانه خراب یعنی تو

ز حلقه یِ تو همان کودکی نگین افتاد
همینکه مادرتان پشت در، زمین افتاد

به باغِ عاطفه ها بی امان شرر می رفت
بِروی شاخه گلی پایِ چهل نفر‌ می رفت

به کینه یِ دلشان هیچ دست رد نزدند
دگر به هیچ زنی این چنین لگد نزدند

امان ز غربت تو پایِ غم محک خوردی
تو قبل فاطمه در کوچه ها کتک خوردی..

*این همه شب گفتی حسین...یه شب نمیخوای بگی:حسن!؟ حسن آقاجان...برای شادی دل حضرت زهرا بگو...
اگه امشب امام مجتبی امضا کرد، اگه اربعین با هم کربلا بودیم، اونجا هم میگیم: حسن جان!...
ابی عبدالله خیلی گریه کرد کنار بدن داداشش امام حسن، فرمود:حسن جان! غارت زده به کسی نمیگن مال و اموالش رو بردند..غارت زده  به من میگن که چون تو برادری رو از دست دادم، دیگه محاسنم رو خضاب نمی کنم...
همینطور که داشت حسین گریه می کرد، امام حسن چشماش رو باز کرد، یه نگاه کرد، گفت:حسین جان! گریه نکن... در حالی دارم جان میدم که زن و بچه ام رو به تو می سپارم... مثل اینکه امام حسن اون روز خیمه های سوخته رو می دید، مثل اینکه دخترهایی که مقنعه هاشون آتش گرفته بود می دید، مثل اینکه می دید حرامیا دور ناموس حسین حلقه زدن...
صدا زد:حسین جان!در حالی دارم جان میدم که هر وقت صدا میزنم "واعطشاه!" آب و شیر به دستم میدن... اما حسین جان!" لا یوم کیومک یا اباعبدالله..." هیچ روزی مثل تو نیست...

فردا وقتی با تابوت امام حسن مقابل قبر پیامبر ایستادند، اون زنِ ملعونه گفت: نمیگذارم اینجا دفنش کنید، آقا ابی عبدالله یه نگاهی کرد، فرمود: یه روزی سوار شتر شدی و مقابل بابام ایستادی... امروز هم نمیگذاری جگر گوشه پیامبر رو کنارش دفن کنیم... می ترسم یه روزی با فیل بخوای به جنگ خانه ی خدا بری.. .عصبانی شد، گفت:ایستادید و به زن پیامبر خدا بی احترامی میشه، تیراندازا شروع کردند تیر زدن...*

سینه ها از اَلَم افروخته شد
تن و تابوت به هم دوخته شد

*فردا اولین بار بود حسین از یه بدن تیر می کشید، یه ساعتی  هم شد کنار نهر علقمه از چشمای عباس...یه ساعتی هم از گلوی شش ماهه..
یه ساعتی هم راوی میگه: خسته بود، عطش همه وجودش رو گرفته بود، یه گوشه میدان ایستاد، لحظاتی استراحت کنه، یه حرامی نزدیک شد، با سنگ به پیشانیش زد، دامن عربیش رو بالا زد خون پیشانیش رو پاک کنه، .سفیدی سینه پیدا شد، حرمله چنان با تیر به سینه ی ابی عبدالله زد، هر چه کرد تیر از مقابل بیرون نیامد، خم شد، تیر رو از پشت بیرون کشید...یا مظلوم یا غریب...*

نیزه داران بر تنِ او تاختند
پای تا سر غرق خونش ساختند

*کاش یه نفر جلوی چشمای خواهرش رو می گرفت...اونقدر بی احترامی می کردند، زینب صدا میزد:"یَومٌ عَلَی صَدرِ النبی، یَومٌ علی وجهِ الثَّری..."

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 5832 زمان : نظرات (0)

حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن

برای این که حسین است سوگوار حسن

محرم و صفر اندوهگین غربت او

دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن

شاید بی دست کربلا وقتی تو علقمه افتاد وقتی مادر سادات اومد استقبالش...اون وقتی که صدا میزد: پسرم...عزیزدلم....شاید اونجا عباس با خودش میگفت:حسنم! چه کشیدی! چه دیدی!

ضریحِ کرب و بلا نقرهِ داغِ تربتِ او

زهیر و حر و حبیبند داغدارِ حسن

اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است

امام ها همه جمعند در کنارِ حسن...

حسن جان...حسن جان...

مزارِ خاکیِ او شد ابوترابیِ محض

از آن به بعد نجف گشت خاکسارِ حسن

عجب نباشد اگر که به روزِ رستاخیز

حسینِ فاطمه برخیزد از جوارِ حسن

برایِ غربت او بی قرار می گریم

شبیهِ شمعِ خیالی سرِ مزارِ حسن

برایِ داغِ دو تا ماهپاره اش یا که

برای لحظه ی جانسوزِ احتضارِ حسن

دوتا پسر فرستاد کربلا...دوتا دسته گل فرستاد فدایی بشن...

 

برای روضه ی او با کنایه می خوانم

مدینه...کوچه...فدکنامه...گوشواره...حسن

غریب اونیه که تو کوچه های بنی هاشم مادرشو نگاه میکرد....

غریب اونیه که همدم اشک و آهه...

دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه...

حسن...آقام حسن...آقام حسن...حسن جاان

کریم کاری به جز جود و کرم ندارد

آقام تو مدینه ست ولی حرم نداره

امشب سرو کار ما با کریمه...میخوام آروم آروم روضه بخونم...کریم یعنی چه؟!کریم چه کسیه؟!من بگم؟! نه....یه کریم برات تعریف کنه کَرَم رو....از خودِ امام حسن سوال کردند:"قیلَ فَمَن کَرَم؟!آقا کَرَم یعنی چی؟!فرمود:"اَلاِبتداءُ بِالعَطیَّه قَبلَ المَسالَه..‌"یعنی قبل از اینکه سائل ازت چیزی بخواد بهش عطا کنی...

ندهد فرصت گفتار به محتاج،کریم

گوشِ این طایفه آوازِ گدا نشنیده ست....

من میگم خدارو چه دیدی شاید امشب قبل از اینکه بیای روضه امام حسن برات اربعین،کربلا رو نوشته باشه...به هر موکب نمک گیر امام مجتبی هستیم...

تو مگو ما را بدان شه بار نیست...

با کریمان کارها دشوار نیست...

بریم مدینه خونه ی امام حسن بشینیم کنار حسین و زینب،کنار ابالفضل گریه کنیم. شیخ مفید در ارشاد روایت کرده: بعد از آن که این سم  به بدن مبارکش اثر کرد رو کرد به امام حسین؛ فرمود: حسین جان!"فَاِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی..."

چه وصیتی به امام حسین کردی...

وقتی از دنیا رفتم خودت چشمای منو ببند...خودت منو غسل بده...خودت منو کفن کن...

از اینجا رو نیت می کنم برا مادرت روضه میخونم...اگه قابل بدونه یه سری بزنه....

فرمود:حسین جان! "وَ احمِلنی عَلی سَریری اِلی قبرِ جدّی رسول الله( صلی الله علیه وآله وسلم) لِاُجَدِّدَ بِه عَهدا...حسین جان من رو روی یک تابوتی بگذار...ببر برای زیارت قبر جدم پیغمبر...دیدار تازه کنم.

بعد فرمود:حسین جان! موقع تشییع من یه عده میان جلوتو میگیرند که بدن منو نبری کنار پیغمبر دفن کنی.حسین جان! تمام تلاشتو بکن خونی پای جنازه ی من ریخته نشه...

" و شهیدِِ فوقَ الجِنازَه قَد شُکَّت اَکفانُه بالسِّهام..."

اونقدر تیر به اون تابوت زدند.... تمام بدنش خونی شد...

حسین جان! منو ببر بقیع دفن کن...

من نمیدونم...شاید دلش میخواسته نزدیک مادرش باشه....

خلاصه روح از بدن مبارکش مفارقت کرد.

ابیعبدالله به وصیت برادر عمل کرد.بدن رو غسل داد و کفن کرد.پیکر رو روی تابوت گذاشت.

فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ اِلَی قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله...

وقتی آقا این تابوت رو به طرف مرقد پیغمبر میبرد..." اَقْبَلُوا اِلَیْهِمْ..."دورشون رو گرفتند...دور و برِ جنازه ی برادرش شلوغ شد...

حسین جان یاد چه خاطراتی افتادی؟

مروان ملعون امد جلو یه جسارتی کرد...حسن بن علی رو با کسی مقایسه کرد که بمونه....مهر کردند و دهانم دوختند...تشییع کنندگان رو تهدید کرد...گفت"اَنا اَحمِلُ السَّیف..."شمشیر میکشم...

امام حسین علیه السلام که وضعیت رو این طوری دید فرمود بریم.

ما نمیخوایم جنازه رو کنار پیغمبر دفن کنیم.پیکر مبارک برادر رو برد قبرستان بقیع کنار فاطمه بنت اسد دفن کرد.

روضه م تمومه...این یه حجت خدا بود.این یه امام بود. یه فرزند پیغمبر بود.برادرش با احترام بدنشو غسل داد...اما یه حجت خدایی رو میشناسم...یه امامی رو میشناسم...یه فرزند پیغمبری رو میشناسم نه که غسلش دادند...چرا غسلش دادند...یه خط ناحیه مقدسه بخونم...امام زمان فرمود"السلام علی المُغَسَّلِ بِدَمِ الجِراح..."

سلام بر اون آقایی که با خون جراحاتش غسل داده شد....غسل دادند...تازه کفنشم کردند...کی گفته حسین کفن نداره؟!

کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون

تا نگویند حسین بن علی بی کفن است...

اربعین کربلا باشی.صدا بزن یا حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 498 زمان : نظرات (0)

میسوزه تو تب، مقابل من

چه آتیشیِ، تویِ دلِ من...

همیشه به شما گفتم مجلس اهلبیت گرمه...گرما نمیخواد...ما چی کاره ایم گرما بدیم به مجالس اهلبیت...ولی به خدا قسم اونایی که کار اربعینشون گیره امشب میتونن درست کنند....بابا درِ خونه ی کریم اومدی..محتاج را کریم ز سر وا نمیکند....باور کنید امشب کارتون درست میشه....

دعا کنید سینه زنا حال حسن بهتر بشه

زبون حال ارباب دوعالمه....دعا کنید حال برادرم بهتر بشه...

دعا کنید سینه زنا حال حسن بهتر بشه

نکنه که زینب بفهمه که چه دردی میکشه

ای وای...بمیرم برایِ غریبیت حسن جان

سینه زنا اینجا میخواید برای حسن بن علی دعا کنید...یادتون میاد شب شیش محرم برای قاسم بن الحسن دعا میکردید؟ بریم شبِ ششم ماه محرم...

چی داره میگه؟!خدا نمیرسه صداش....

خدا کاری کن به خاطر باباش...

دعا کنید با پیکر یار وفادارم بیام

چیزی اگه مونده ازش میرم که بردارم بیام

ای وااای... بمیرم برای یتیم حسنم...

فدای دلِ، صبور حسن...

شکسته شده، غرور حسن...

غرورمو شکستن...

فدای دلِ، صبورِ حسن...

شکسته شده، غرورِ حسن...

حسن از اون داغِ تو کوچه قامتش از غم خمید..

همیشه میگه با خودش کاشکی که قدّم میرسید...

ایستادم به روی پنجه ی پا اما حیف ،دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد...

ای وااای...بمیرم برای غریبیت حسن جان

از زبون خود امام حسن بگم؟

ای وای...بمیرم برای پهلوی مادرم

ای وای... بمیرم برای بازوی مادرم

ای وای...بمیرم برای صورت مادرم

ای وای... بمیرم برای بازوی مادرم

حسن جانم....اگه آقایی کنی یه پیغامی دارم...

دمِ آخری...تو روضه بخون

به مادرمون...سلام برسون

نکنه که دردایِ بازو، مادرُ میده عذاب

بگو هنوز پهلو به پهلو میشه بازم وقتِ خواب؟

ای وای...بمیرم برای پهلوی مادرم

ای وای... بمیرم برای بازوی مادرم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 577 زمان : نظرات (0)

نشستم گوشه‌ای از سفره‌ی همواره رنگینت

چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت

به عابرها تعارف می‌کنی دار و ندارت را

تو آن باغی که می‌ریزد بهشت از رویِ پرچینت

کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت‌هایت

حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت

دهان وا می‌کند عالَم به تشویقِ حسین، امّا

دهانِ خاتمِ پیغمبران واشد به تحسینت

همه حسین حسین میگفتند...دو نفر حسن حسن زیر لب میگفتند...یکی جدش پیغمبر...یکی هم مادرش فاطمه...(امشب امام حسن برات کربلا میده...اگه نگیری تقصیر خودته)...

تو دینِ تازه‌ای آورده‌ای از دیدِ این مردم

که با یک گُل، کنیزی می‌شود آزاد در دینت

کنیز براش گل اورد فرمود:آزادت کردم.

مُعزالمومنین خواندن، مُذل المومنین گفتن

اگر کردند تحسینت، اگر کردند نفرینت

برای تو چه فرقی دارد ای «والتین و الزیتون»

که می‌چینند مضمونِ آسمان‌ها از مضامینت

بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی‌گشتند

هر چی سفیر میفرستاد،برنمیگشتند. همه میرفتند لشگر معاویه...خیلی غریبی...برادرت فقط یه سفیر فرستاد...بالای دارلاماره گریه میکرد...بهش گفتند:مسلم بَدِه...گریه نکن...گفت:برای خودم گریه نمیکنم...."والله ما لِنَفسی بَکَیتُ و لکن اَبکی لِلحسیَن و آلِ الحسَین..."حسین جان...آقا هر جور حساب میکنم غریب فقط خودتی...غریب فقط خودتی...غریب اونیه که همدم اشک و آهه...دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه...حسن...حسن...حسن جان...

بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی‌گشتند

خدا واداشت جبرائیل‌هایش را به تمکینت

بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید

که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت

بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت

بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت

خدا حیرانِ شمشیرِ علی در بدر و خندق بود

علی حیرانِ تیغِ نهروانت، تیغِ صفینت

بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند

اصحابش می آمدند جانماز از زیر پاش میکشیدند...

محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبّینت

تو را پایین کشیدند از سرِ منبر که می‌گفتند:

چرا پیغمبر از دوشش نمی‌آورَد پایینت

درونِ خانه هم مَحرَم نمی‌بینی تحمّل کن

که می‌خواهند، ای تنهاترین؛ تنهاتر از اینت

تو غم‌هایِ بزرگی در میانِ کوچه‌ها دیدی

که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت

چه غم هایی دیدی بین کوچه ها...؟!به هر جا مادری از شوق دست طفلِ خود گیرددر این کوچه گرفته طفل،دستِ مادرِ خود را...مادر! داری راه رو اشتباه میری ...

تو غم‌هایِ بزرگی در میانِ کوچه‌ها دیدی

در وسط کوچه تو را میزدند/کاش به جای تو مرا میزدند.../چرا شده گوشه ی چشمت کبود.../به من بگو مگر علی مُرده بود...وای من و وای من و وای من...میخ در و سینه ی زهرای من....

تو غم‌هایِ بزرگی در میانِ کوچه‌ها دیدی

که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت

از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی

از آن دستانِ سنگین بیشتر شد داغِ سنگینت

سرِ راهت می‌آمد آنکه نامش را نخواهم برد

برای آنکه عمری تازه باشد زخمِ دیرینت

حسن جان....حسن جان....

برای جاریِ اشکت سراغِ چاره می‌گردی

که زینب آمده با چادرِ مادر به تسکینت

به تابوتِ تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد

چه می‌شد مثل مادر نیمه‌ی شب بود تدفینت

ای کاش شبانه تدفینت میکردند که اینقدر تیر به تابوتت نمیزدند...

صدایت می‌زند اینک یتیمت از دلِ خیمه

که او را راهیِ میدان کنی با دست آمینت

هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر

در آغوشِ برادر دست و پا زد جانِ شیرینت

کدامین دست،دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟

 

"فَاتَّقاهَ الغلام بیَدِه..."دست رو سپر عمو کرد...شمشیر رو به نیت امام حسین پایین آورد "فَاَطنَّها عَلی الجلد... فَاِذا هی المعلَّقَه..."دست به پوست آویزان شد..."وَ نادَی الغلام: یا اُمّاه..."

کدامین دست،دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟

همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت

دعا کن زخمِ غم‌هایت بسوزاند مرا یک عمر

نصیبم کن نمک از سفره ی همواره رنگینت

اگرچه عازم قبر شهید کربلا هستیم/به هر موکب نمک گیر امام مجتبی هستیم...حسن جانم...حسن جانم...حسن جانم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1297 زمان : نظرات (0)

حسن جان ...

چهل ساله که ساکتی دیگه بس نیست،حسن جان

چقدر زجر کشیدی تو جات این قفس نیست،حسن جان

لبت غرق خون تو سینت نفس نیست،حسن جان ...

بگو از .. همه حرفایی که شنیدی

بگو از .. همه صحنه هایی که دیدی

بگو از .. غم و غربتی که کشیدی

حسن جان .. حسن جان .. حسن جان ..

حسن جان ...

یکم حرف بزن تا سبک شی برادر،حسن جان

چهل ساله که هی تو خواب میگی مادر،حسن جان

میری کوچه میشه غمت چند برابر،حسن جان

ابی عبدالله التماسش میکرد داداش ...

چی دیدی .. مگه کی باهاتون درافتاد

چی دیدی .. نمیگی چطور مادر افتاد

چی دیدی .. مگه مادرم با سر افتاد

حسن از کوچه چهل سال به خود میگوید

حرف ها را به برادر بزند یا نزند

دست بالا برود چون که به رویِ مادر

روضه برپا شده دیگر بزند یا نزند

 

یعنی حرمت مادر رو جلوش شکستن .. همین بس که جلو چشم یه بچه ای یه نفر بخواد دست رو مادرش بلند کنه ..

دست بالا برود چون که به رویِ مادر

روضه برپا شده دیگر بزند یا نزند

زهر تلخ است ولی با دلُ جان می نوشی

جعده در ظرف تو شکر بزند یا نزند

مانده تقدیر که آیا بشود یا نشود

از سر تشت حسن پا بشود یا نشود

گفت داداش تو رو بارها زهر دادن، هربار زهر و پس دادی حالت بهتر شده .. گفت حسین این زهر با اون زهرها فرق میکنه، جگرم داخل تشت ..

آنکه باید همۀ فاجعه را میداند

سر این زخم اگر وا بشود یا نشود

جا نشد در دلشو در وسط تشت چه سود

پاره های جگرش جا بشود یا نشود

به عبدالزهرا فرمود،گفت روضۀ من اینه :

کوچه ها علت پیریِ تو را میداند

بر سر تشت قدت تا بشود یا نشود

مادری هستی و در نزد تو هم زهرا هست

مدفن گمشده پیدا بشود یا نشود ...

فرمود عبدالزهرا، روضۀ مارو اونطوری که هست نمیخونی برامون؟.. گفت آقاجان من روضۀ شمارو اون چیزی که شنیدم خوندم، شنیدم شمارو مسموم کردن، شنیدم پاره های جگرتون داخل تشت، شنیدم به بدن نازنینتون تیر زدن .. شنیدم نزاشتن بدنتون رو کنار قبر پیغمبر ببرن .. فرمود عبدالزهرا اینا همه روضه های من هست . اما روضۀ اصلی اینه برا گریه کنام اینطوری بگو ...

من دستم تو دست مادرم بود .. داشتیم از مسجد به سمت خونه میومدیم ، خوشحال بودم گفتم الان میرم برا بابا میگم مادر چه کرد .. میگم حقشُ چطور از اینا گرفت .. اما این خوشحالی چند دقیقه بیشتر طول نکشید .. یه وقت دیدم وسط کوچه نانجیب اومد .. دست به دیوار گذاشت ، مادرم هی عقب عقب سمت دیوار رفت .. چندتا نامحرم اومدن ، باورم نمیشد اینطور حرمت مادرم رو بشکنن .. عبدالزهرا چنان بی هوا سیلی ...

 من غریب این دیارم

که همه ازم بریدن

این جماعت جانمازُ

از زیر پاهام کشیدن ..

با کی بگم که ، دل پریشونم

شد هم زبونم ، تشنۀ خونَم ..

چشمام ابر آسمونِ

لبهام غرقِ لخته خون ..

یادِ خنده هایِ قنفذ

قلبِ من رو میسوزونه ..

عمریِ طعنه شنیدم

شبها غرق اضطرابم

عمریِ که خاطرات

کوچه ها میده عزابم

یه عمر امام حسن جلو چشمش میرفتن بالا منبرها به بابایِ مظلومش سب میگفتن .. یه عمر ، جلو چشمای امام حسن، سبّ و لعن میکردن امیرالمومنینُ ، نوشتن همه جا صبر کرد به جز اون لحظه ای که اون نانجیب مغیرۀ ملعون رفت بالا منبر ، تا اومد سبّ کنه حضرت از جا بلند شد فرمود ، بشین نانجیب تو دیگه بشین ، من یادم نرفته جلو چشمای من ، انقدر با غلاف شمشیر به بازویِ مادرم زدی ...

دستش بلند شد ، ای داد بی داد

انقدر با پا زد ، از نفس افتاد ...

دست مادرم میلرزید

چشماش جایی رو نمیدید

مادر ، از رو خاک بلند شد

راهِ  خونه رو می پرسید ..

زینبم گریه نکن که

تو روزایِ سختی داری

یه روزی لباتُ رویِ

رگایِ پاره میزاری ...

اونجا میفهمی ، که کی غریبه

تو قابِ چشمات ، شیبُ الخَضیبِ ..

شمر و میبینی که خواهر

رویِ عرشِ حق نشسته

مثله سینۀ حسینت

قلبِ فاطمه شکسته ..

بعضیا نوشتن ، امروز تشت و پاره هایِ جگر امان حسن ، داخل تشت جلو امام مجتبی بود، اما تا شنید خواهرش زینب داره از در میاد، اشاره کرد فرمود تشت رو ببرید .. زینب نبینه .. زینبم طاقت نداره ..

همه مراعاتِ حالِ زینب و کردن .. باباش امیرالمومنینم وقتی با سر خون آلود داشتن میاوردنش جلو در خونه، فرمود حسنم حسینم زیر بغلمُ رها کنید با پای خودم وارد شم .. زینب طاقت نداره منو با این حال ببینه .. مادرش زهرا هم مراعاتش رو میکرد .. همه مراعات کردن،بزا اینکه میدونستن چه صحنه هایی رو زینب میبینه ، برا اون لحظه ای که اومد بالا تل زینبیه ایستاد .. چه صحنه ای دید که رو کرد به حرم جدش رسول الله .. صدا زد :

صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ هذا حُسَینٌ ... اگه زینب این لحظه رو ندیده بود نمیتونست برا پیغمبر تشریح کنه هذا حُسینٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا ...

حسین ...

 

تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 87
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 572
  • آی پی دیروز : 636
  • بازدید امروز : 3,978
  • باردید دیروز : 3,835
  • گوگل امروز : 25
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 12,346
  • بازدید ماه : 12,346
  • بازدید سال : 1,327,379
  • بازدید کلی : 19,833,207